صبر سکوت



نازپرورده ای و درد نمی دانی چیست
گریه ی ممتد یک مرد نمی دانی چیست

روی پوشاندی و پوشاندن این ماه تمام
آنچه با اهل زمین کرد نمی دانی چیست

در کجا علم سخن یاد گرفتی که هنوز
ظاهرا معنی برگرد” نمی دانی چیست!

شادمان باش ولی حال مرا هیچ مپرس
آنچه غم بر سرم آورد نمی دانی چیست

گفتم از عشق تو دلخون شده ام، خندیدی
نازپرورده ای و درد نمی دانی چیست


تا که چشمت مثل موجی مسخ از من می گذشت
جای خون انگار از رگهایم آهن می گذشت

می گذشتی از سرم گویی که از روی کویر
با غروری سر به مهر ابری سترون می گذشت

یا که عزراییل با مردان خود با ساز و برگ
از میان نقـب رازآلود معدن مـی گذشـت

قطعه قطعه می شدم هر لحظه مـثل جمله ای
که مردد از لبان مردی الکن می گذشت

ساحران ایمان می آوردند موسی را اگر
ماه نو از کوچه ها در روز روشن می گذشت

شوق انگشتان من در لای گیسوهای تو
باد آتش بود و از گیسوی خرمن می گذشت

کلبه ای در سینه ی کوهم کسی باور نکرد
حجم آواری که بر من وقت بهمن می گذشت

می گذشتم از تو پنداری که سربازی اسیر
دست بر سر از صف اردوی دشمن می گذشت

آتشی از عشق در من شعله ور بود و نبود
هیچ کس آگاه از جنگی که در من می گذشت


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

sirvan2344 studl دانلود نمونه طرح جابربن حیان پایگاه اطلاع رسانی سعید رضائی جامع ترین اطلاعات تخصصی پزشکی ایران و جهان داستان درخت و پسر خبرهاي جذاب از اينترنت قاتــــــــــــــی & پاتــــــــــــــی آشپزخونه ام اس در پاریس کوچولو